aalan

یک سوال Latest سوالات

  1. در نوشتار موجزی که از نظر می­گذرانیم، اندیشمند معروف دوره ما پیتر سینگر می­کوشد تا اختصاراً توجه ما را به این نکنته مهم جلب نماید که حیوانات –که در کنار ما انسانها، از اصلی­ترین ساکنین کره خاکی هستند- دارای توانایی درک بوده و رنجها را احساس می­کنند. اعتقاد به اینکه حیوانات دارای این حد از ادراک هستنادامه مطلب ...

    حیوانات چطور درد را احساس می کنند؟

    در نوشتار موجزی که از نظر می­گذرانیم، اندیشمند معروف دوره ما پیتر سینگر می­کوشد تا اختصاراً توجه ما را به این نکنته مهم جلب نماید که حیوانات که در کنار ما انسانها، از اصلی­ترین ساکنین کره خاکی هستند- دارای توانایی درک بوده و رنجها را احساس می­کنند. اعتقاد به اینکه حیوانات دارای این حد از ادراک هستند، می­تواند تبعات نظری و عملی فراوانی به بار آورده و حتی موجب بروز جنبش هایی نیز شده است. نوشتار حاضر در اصل برگرفته از بخشی از کتاب رهاسازی حیوانات است، ویراست دوم، ۱۹۹۰، نیویورک: اُوِن بوکس صص۱۰-۱۲٫

    آیا حیوانات احساس رنج می­کنند؟ در این رابطه چگونه می­توانیم علم کسب نماییم؟ اصلا ما از کجا می­توانیم بدانیم که یک موجود –خواه انسان خواه هر حیوان دیگر- رنج می­کشد؟ ما می­دانیم که خودمان گاهی مواقع در حال رنج کشیدن هستیم و این احساس را نیز بی واسطه درک می­کنیم مثلا وقتی فردی سیگار روشنی را بر پشت دستمان فشار می­دهد، احساس سوزش و درد می­کنیم و این را نیز بی واسطه درک می­کنیم ولی از چه طریقی می­توانیم دریابیم که یک موجود دیگر در حال رنج کشیدن است –خواه آن موجود، دوست­مان باشد و خواه یک سگ ولگرد. رنج، واقعه و رویدادی است انفسی و درونی (وجدانی) و به همین خاطر نمی­توان از طریق حس ظاهر به آن پی بُرد. رفتارهایی مثل فریاد زدن و پیچ و تاب خوردن و کشیدنِ دست از زیرِ سیگار روشن، علایم رنج کشیدن هستند ولی خودِ رنج نیستند حتی مواردی که توسط یک عصب­شناس از فعالیت­های عصبی و مشاهدات مغزی ارائه می­شوند و ثبت می­گردند، نیز دالّ بر خود رنج نیستند. رنج چیزی است که ما آن را احساس و ادراک می­کنیم و تنها کاری که می­توانیم بکنیم، این است که فقط می­توانیم استدلال کنیم همانگونه که ما خودمان رنج را احساس می­کنیم، افراد دیگر نیز به طُرُق گوناگون و توسط رویدادهای خاص، رنج را احساس می­کنند و بواسطه این تحمیل رنج است که علائم و رفتارهایی را از خود بروز می دهند.

    اگر این فرض که “دیگر انسانها نیز مثل ما احساس رنج می­کنند،” قابل توجیه باشد، آنگاه آیا قابل توجیه نخواهد بود که استدلال کنیم حیوانات دیگر نیز احساس رنج می­کنند؟ تقریباً از همان شیوه که درمی­یابیم انسانهای دیگر در حال رنج کشیدن هستند (یعنی از طریق مشاهده علائم خارجی)، به همان طریق نیز می­توانیم دریابیم که دیگر موجودات و از جمله حیوانات در حال رنج کشیدن­اند و این موارد را در میان حیوانات، به طور ویژه می­توانیم در پستانداران و پرنده هایی که پیرامونمان زندگی می کنند، مشاهده نماییم.

    علائم رفتاری مثل پیچ و تاب خوردن، زوزه کشیدن، واغ واغ کردن­های مکرر، ناله کردن و اِبراز صداهای گوناگون، تلاشهایی هستند برای اِبراز درد و نیز برای دوری و اجتناب از رنج­ها. حیوانات نیز وقتی به مواردی برمی­خورند که قبلاً از آنها رنجی دیده و احساس نموده اند، سعی می­کنند با بروز دادنِ برخی رفتارها نشان دهند که از نزدیک شدن به آن موارد کراهت دارند. بعلاوه، ما می­دانیم که این حیوانات دارای سیستم عصبی بسیار مشابه به ما هستند طوری که هنگامِ مواجهۀ با مواردی که موجب رنجور شدن ما انسانها می­شوند، آنها نیز احساس رنج می­کنند و رنجور می­گردند. در حیوانات، مثل ما انسانها به هنگام مواجهه با موارد رنج زا، فشار خون بالا می رود، رعشه و لرزه بر اندام آنها هویدا می گردد، ضربان قلب تندتر شده و زمانی که عامل محرکِ رنج، تداوم یابد، فشار خونشان می­افتد. هر چند سیستم عصبی قشر مخ انسانها، بسیار پیچیده­تر و پیشرفته­تر از دیگر حیوانات است ولی این بخش از مغز به کارکردهای تفکر و تدبر ربط می یابند نه به احساسات و ادراکات ظاهری و تحریک شدن ها. این تحریک ها و احساسات ظاهری و ادراکاتِ این چنینی، در مغز میانی (دیانسفال) قرار دارد که در دیگر حیوانات نیز –بویژه در پستانداران و پرندگان- کاملاً پیشرفته است.

    همچنین امروزه کاملا علم داریم که سیستم عصبی حیوانات، یک سیستم مصنوعی و ساختگی و سرهم بندی شده –مثل ربات ها (آدم آهنی)- نیست که به هنگام ضربه خوردن، صرفاً ادای رنج کشیدن را درآورند و کارهای شبیه به رفتارهای انسانها را تقلید کنند. سیستم عصبی حیوانات به همان طریقی کار می کند که سیستم عصبی ما کار می نماید و در واقع تاریخ تکامل انسانها و حیوانات –بویژه پستانداران- نشان از این دارد که سیستم عصبی انسان و حیوانات از یک نقطه مشترک نشأت گرفته­اند و سپس به مسیری مختلف سِیر نموده­اند. استعداد احساس و ادراک رنج داشتن، به بقای یک موجود زنده کمک می­کند زیرا احساس رنج موجب می­شود تا حیوان، از منشأها و منبع های رنج آفرین دوری جوید. قطعا نامعقول و نامقبول خواهد بود اگر فرض کنیم نظام عصبی ای که کاملا مساوی با نظام فیزیولوژیک است، بنیانهای واحد و کارکردهای واحد داشته باشند و موجب شوند رفتارهایی کاملا شبیه به هم ادا گردند، بلکه باید سطح آگاهی و ساختارهای حیوانات نیز مورد توجه قرار گیرند.

    اکثر دانشمندانی که در این حوزه تلاش می کنند، موافق با این سخن می باشند. لورد براین که یکی از مهمترین عصب شناسان دوره ماست، در این زمینه چنین می گوید:

    “من به شخصه اصلا قبول ندارم که داشتن حافظه و ذهن را فقط در انسانها قبول کرده و وجود این موارد را در دیگر حیوانات انکار نماییم. حداقل چیزی که می­توانم بگویم این است که من به شخصه هیچ شکی ندارم که علایق و فعالیت­های حیوانات توأم با آگاهی و احساس هستند که در این زمینه کاملا هم­سان با ما انسانها هستند لیکن مرتبه ادراک شان کمی پایین تر است. لیکن اصلِ داشتنِ اگاهی و احساسات در حیوانات برایم کاملا مبرهن و اشکار است”.

    مولف کتاب “اندر باب رنج” می نویسد:

    همه دلایلِ اصلی، تایید می­کنند که مهره دارانِ پستاندار دقیقاً همان نوع از احساس را که در آدمیان وجود دارد –احساس درد و رنج- دارا می باشند و در نتیجه احساس درد و رنج می­کنند. اگر بگوییم، حیوانات از آنجا که در سطحی پائین­ترند، پس رنجی درک نمی­کنند یا میزان درک رنج در آنها اندک است، سخنی سخیف بر زبان رانده­ایم. خیلی راحت می­توان نشان داد که برخی حس ها در حیوانات نه تنها در حیوانات ضعیف تر نیست، بلکه برعکس کاملا آن احساس­ها، تند و تیزتر و حساس­تر است. آن حیوانات در برابر رویدادهای محیطی، بسیار هوشیارانه‌تر از ما انسانها ابراز احساس می­کنند و واکنش نشان می­دهند. فارغ از پیچیدگی­های قشر دماغی و مغزی (که بطور مستقیم رنج ها را درک نمی­کند) سیستم عصبی حیوانات، مساوی با سیستم عصبی ما انسانهاست و واکنش­هایی که در خصوص رنج­های وارده از خود نشان می­دهند، بسیار همسان با واکنشهای ما انسانهاست –هر چند تا جاییکه ما می­دانیم حیوانات فاقد و محروم از جنبه­‌های داشتن توانایی­‌های فلسفی و اندیشه ها هستند. عامل احساس، یک عامل تعیین کننده و بسیار آشکار است خصوصاً در مواجهه با ترس و خشم.

    به نظر می رسد بحث در این خصوص تا بدینجا کافی باشد اما لازم به نظر می رسد که در پایان به یک اشکال عمده نیز پاسخی ارائه نماییم:

    در طول تاریخ فلسفه، به نظر می رسد که یک خط فکری مبهمی وجود دارد که قرابت هایی نیز با تفکرات فیلسوف نامدار و تاثیرگذار دوره جدید یعنی ویتگنشتاین نیز داشته باشد که عبارت است از اینکه شاید نتوانیم بطور معناداری به حیواناتی که متصف به صفتِ “داشتنِ زبان آگاهی بخش” نیستند، عنوانِ حیوانِ دارای آگاهی و ادراک نام بنهیم، ولیکن این نحوه رویکرد به نظر من به هیچ وجه معقول نمی نُماید. شاید در برخی سطوح و مراتب، داشتن زبان برای اندیشه های انتزاعی ضرورت داشته باشد، ولی مرحله درک رنجها، مرحله ای اولیه بوده و ربطی به داشتن یا نداشتن زبان ندارد.

    نوزادان و کودکان کم سن و سال آدمی نیز فاقد زبانی هستند که بتوسط آن بتوانند احوالات خود در باب ورود و وقوع رنجها را بر خود بیان بدارند، حال سوالم این است که “آیا می­توانیم و آیا مجازیم که وقوع رنج و رنج کشیدن در نوزادان و آن کودکان را انکار نماییم؟” اگر جوابتان منفی است، پس نتیجه می گیریم که داشتن زبان خیلی هم مهم نیست.

    پس کلام آخرم برای بیان نتیجه این است که ما هیچ دلیل خوبِ علمی یا فلسفی برای انکار رنج ها در عالم حیوانات نداریم. اگر ما در اینکه برخی حیوانات، رنج را درک می­کنند، شکی نداشته باشیم، درآنصورت نمی­توانیم وجود رنج­ها و احساسِ رنج کشیدن­ها را در دیگر حیوانات و حتی در دیگر موجودات، انکار کنیم. کلام آخرم اینکه: حیوانات رنج ها را احساس می کنند.

    .

    کوچک کردن