بزرگترین خلافکار ایران کیست؟
رمز را فراموش کردید ؟ لطفا ایمیل را وارد کنید تا لینک تغییر پسورد به ایمیل شما ارسال شود
Please briefly explain why you feel this question should be reported.
لطفا به طور خلاصه توضیح دهید که چرا شما احساس می کنید این پاسخ باید گزارش شود.
Please briefly explain why you feel this user should be reported.
بهترین جا برای اشتراک ایده ها و کمک به دیگران برای انتشار بیشتر علم و دانش!!
ساخت یک حساب جدید
خفاش شب مشرق - از هنگامی که در فروردین 1376، با کشف نخستین مقتول در نزدیکی دهکده المپیک، تا مرداد همان سال که قاتل به روی چوبه دار رفت، یک ماجرا و یک نام مردم تهران را به هراس انداخته بود: «خفاش شب» و ماجرای قتلهای زنجیرهای پایتخت. رضا خوشروی، با نامهای مستعار «عبدالله عبدالرحمن» یا «مراد نادریادامه مطلب ...
خفاش شب
مشرق – از هنگامی که در فروردین ۱۳۷۶، با کشف نخستین مقتول در نزدیکی دهکده المپیک، تا مرداد همان سال که قاتل به روی چوبه دار رفت، یک ماجرا و یک نام مردم تهران را به هراس انداخته بود: «خفاش شب» و ماجرای قتلهای زنجیرهای پایتخت. رضا خوشروی، با نامهای مستعار «عبدالله عبدالرحمن» یا «مراد نادری» که به ستار هم معروف بود، تابستان سال ۱۳۷۶ را به تابستانی غمبار برای پایتختنشینها بدل کرد. او متولد یکم آذر ۱۳۴۳ در فاروج استان خراسان بود. خفاش شب در جریان قتلهای زنجیرهای خود، ۹ زن به نامهای توان نظری، عهدیه، الهه همتینژاد، اعظم ثابتنژاد و دخترش منیره قهوهچی، پرند پرچمی و قدمخیر جهانفر را به قتل رساند. اگر بعضی از طعمههای او به هر ترتیبی نمیتوانستند از چنگ او بگزیرند این آمار مطمئنا بیش تر از این عدد میشد.

او پیش از آنکه خفاش شبهای تهران شود یک بار هم برای آدمربایی و آزار زنان دستگیر شده بود اما پیش از انجام محاکمه توانسته بود فرار کند. در سال ۱۳۷۱، او با همدستی جوانی به نام «علی کریمی» که او را اغفال کرده بود، زنان را سوار میکردند و پس از دزدی اموال و جواهراتشان رها میکردند. به این شیوه که کریمی با پوششی زنانه روی صندلی عقب مینشست و اعتماد مسافران را جلب میکرد. اما پس از آنکه یکی از دختران مشخصات خودروی سارقان را به نیروی انتظامی داد عرصه بر آنها تنگ شد. ظهر یکی از روزهای پاییز همان سال، خودرو از سوی نیروهای انتظامی در منطقه شهرزیبا شناسایی شد. ماموران به تعقیب خودرو پرداختند و پس از چند تیراندازی که به زخمی شدن ستار نادری و البته مرگ یک عابر پیاده انجامید، سرنشینان خودرو را دستگیر کردند. او پس از دستگیری موفق به فرار شد، هرچند علی کریمی طبق جرایمش به مجازات اعدام محکوم شد.
سرانجام زنجیره آدمکشیهای خفاش شب با افتادن در دام بسیجیان پایگاه مقاومت شهید نظری در غرب تهران، قطع شد. شب پنجشنبه نوزدهم تیر ۱۳۷۶ بود که بسیجیان منطقه عملیاتی پونک در گشت شبانه خود متوجه مردی شدند که بهتنهایی در بوستان شهری پونک دراز کشیده بود. وقتی از او پرسیدند که این موقع شب در بوستان چه میکند پاسخ داد: «خانهام در سه راه آذری است. برای خرید از فروشگاه شهروند آمده بودم که حالم خراب شد. به خانه یکی از دوستانم که در پونک همین نزدیکیها است رفتم که شب را در آنجا بمانم اما کسی در خانه نبود و ناچار شدم به این بوستان بیایم و استراحت کنم.» او خود را جبار رحمتی و اهل مشهد معرفی کرده بود. پس از تذکر نیروهای بسیج بوستان را ترک کرد.
اما پس ازگذشت دو ساعت، نیروهای بسیج مرد را دوباره در همان حوالی پیدا کردند. وقتی از او پرسیدند که هنوز اینجایی و چه کار میکنی، پاسخ داد که «برگشتم به خانه دوستم بروم.» بسیجیها از او خواستند که خانه دوستش را نشان دهد. بعد از اینکه چند دقیقهای آنها را معطل کرد و در خیابانها گرداند، نیروها پی بردند که دوستی در کار نیست. بلافاصله او را به پایگاه بسیج منتقل کردند. پس از بازجویی و تفتیش بدنی مرد ناشناس یک دسته کلید و سوییچ خودرو در جیبش پیدا کردند. پس از گشت در منطقه خودروی سفیدی را پیدا کردند که به کلید جیب مرد میخورد. خودرویی که سرقتی بود. با این حال نیروهای بسیج از جریانات اخیر باخبر نبودند. نیروی انتظامی اطلاعاتی به آنها نداده بود. نیروهای بسیج پس از چند روز از تحویل خفاش شب و اعلام هویت اصلی او تازه دریافته بودند که چه تبهکار خطرناکی را دستگیر کردهاند.

بسیجیان پس از شک کردن به خفاش شب، بدون اینکه این قاتل خطرناک را بشناسند، دستگیرش کردند.
در آغاز نیروهای انتظامی فکر میکردند که خفاش شب، شخصی است به نام عبدالرحمن عبدالله و از اتباع افغانی. تیمسار ابوالفتحی در گفتگویی با شبکه تهران این مطلب را اعلام کرد. افغانی جلوهدادن قاتل شبهای تهران، هر لحظه ممکن بود که جو کاذبی در شهر و یا کشور علیه اتباع افغانی ایجاد کند و به جنایات و تبهکاریهای جدیدی بینجامد. شرایط به نحوی بود که برخی افغانیها از رفتن به سر کار یا فرستادن فرزندانشان به مدارس جلوگیری میکردند. البته همه اینها به این دلیل بود که خفاش شب خود را افغانی معرفی کرده بود. کار به جایی رسید که سرتیپ ابوالفتحی گفت: «باید تمامی افغانان غیرمجاز جمعآوری شوند و کسانی که به صورت غیرقانونی وارد کشور شدهاند، اخراج شوند.
تا اینکه یک نوجوان ۱۶ ساله تهرانی به نام محمد، توانست خفاش شبهای تهران را شناسایی کند. او پس از شناسایی قاتل و معرفی نام واقعی او به پلیس، گفت: «وقتی چهره مرد جنایتکار را در ایران و تلویزیون دیدم، بلافاصله او را شناختم چون برادرش در نزدیکی خانه ما بود، برادرش در خیابان طرشت صاحب یک آرایشگاه است و همیشه خفاش شب به این آرایشگاه رفت و آمد میکرد. بلافاصه قضیه را با خانوادهام مطرح کردم و با کمک آنها جریان را به ماموران انتظامی خبر دادیم. هر موقع به آرایشگاه برادرش «رضا خوشروی کوران کردیه» می رفتم، خود «مرد تبهکار» را در آنجا میدیدم. خفاش شب برای آخرین بار که به مغازه برادرش آمد، یک شلوار لی آبیرنگ و کاپشن مشکی به تن داشت و یک کیف سامسونت هم به دست گرفته بود. تا آنجا که اطلاع دارم، اسمش غلامرضا و اهل قوچان است و خفاش شب گاهی با من صحبت میکرد. او میگفت حدود چهارسال در آلمان بوده است و طوری حرف میزد که گویی فارسی را فراموش کرده است.» او افزود: «شب گذشته ماموران آگاهی به مغازه رضا خوشروی کوران (برادر خفاش شب) رفتند و ابتدا او را و سپس همسرش را در خانه بازداشت کردند.»
در این باره صاحبخانه رضا خوشروی (برادر خفاش شب) به خبرنگار ایران میگوید: «حدود ۵ ماه پیش برای اجاره خانهام آمد و خودش را آرایشگر به من معرفی کرد و من هم طبقه زیرزمین خانهام را با گرفتن ۷۰۰ هزار تومان ودیعه با ماهی ۵ هزار تومان به او اجاره دادم تا اینکه بعد از عید متوجه شدم یک مرد شیکپوش هرازگاهی به خانه آنها میآید. آخرین بار حدود یک ماه پیش بود که این مرد (خفاش شب) که بعدا فهمیدم برادر او است با یک سرو وضع خوب و یک کیف سامسونت در دست به خانهشان آمد. به رضا مستاجرم اعتراض کردم که این مرد کی هست که مرتب به خانه شما میآید؟ او به من گفت: غلامرضا برادر من است که اخیرا از آلمان به ایران آمده است. او خودش خانهای در تجریش دارد و برای سرکشی پیش ما میآید. وقتی آنها به خانهمان به عنوان مستاجر اثاث آوردند، وضع مالی خوبی نداشتند ولی این اواخر زندگیشان تغییر کرد و آنها مرتب وسایل جدیدی به زندگیشان اضافه میکردند تا اینکه همسرم به من گفت عکس غلامرضا برادر مستاجرمان را در تلویزیون نشان دادهاند. ولی من باور نکردم چون آنها آدمهای ساکتی به نظر میرسیدند و ما فکر نمیکردیم که برادر مستاجرمان خفاش شبهای تهران باشد.»
خفاش شب، در روبروی آرایشگاه، در یکی از شعبات بانک در طرشت دو حساب پسانداز و جاری باز کرده بود و پولهای خود را از آن طریق به قوچان حواله میکرد. خیلی زود کارمندان بانک و حتی کسبه محل، او را شناختند.

برخی از آشنایان و همسایگان آرایشگاه رضا، برادر خفاش شب که او بسیار به آنجا سر میزد، خاطرات جالبی از او نقل میکنند. یکی از این راویان میگوید: «چندبار از غلامرضا درباره کارش پرسیدم که گفت «من معلم انگلیسی هستم ودر یک موسسه آموزش زبان انگلیسی واقع در تجریش درس میدهم و ضمنا با یک شرکت بازرگانی هم به عنوان مترجم همکاری میکنم.» من و چند نفر بچه محلها که تحت تاثیر حرفهای خفاش شب قرار گرفته بودیم از او خواستیم که به ما هم انگلیسی یاد بدهد و او هم پذیرفت ولی پس از سه جلسه متوجه شدیم که او اصلا انگلیسی بلد نیست.»
روز یکشنبه، ۲۲ تیر ۱۳۷۶، شبکه تهران گفتگویی با خفاش شب انجام داد که از برنامه «درشهر» پخش شد. خفاش شب در این گفتگو به نکات جالبی اشاره کرد. او درباره نخستین مقتولان خود گفت: «اولی را ساعت نه ونیم یا ده شب سوار کردم و به سمت پایین حرکت کردم. نرسیده به استادیوم به داخل فرعی پیچیدم. او که متوجه قضیه شده بود، در داخل ماشین با من درگیر شد و من هم او را با ضربات چاقو کشتم. دومی خانمی بود که از شهرک مخابرات سوارش کردم. البته صبح زود بود. وقتی به سمت سرازیری رفتم، پیچیدم به سمت فرعی، خانم مسافر فهمید، داد و فریاد کرد و با من درگیر شد. کمی که جلوتر رفتم، ماشین را نگه داشتم و با چاقو زدم و او را کشتم.» او درباره مقتول سوم و چهارم خود هم گفت: «صبح زود خانمی را از شهرک غرب سوار کردم. پس از طی مسافتی به سمت فرعی پیچیدم و به طرف جاده خاکی رفتم. خانم مسافر گفت: کجا میروی؟ و با من بگو مگو کرد. بعد چاقو را درآوردم یک ضربه زدم. ساعت نه و نیم الی ده شب بود که از طرف مینیسیتی به طرف بالا میرفتم. در آنجا خانمی منتظر تاکسی بود. او را سوار کردم و پس از طی مسافتی، تغییر مسیر دادم و به طرف فرعی خیابان رفتم که دختر داد و فریاد کرد. از او خواستم داد نزند ولی او جیغ میکشید و دست و پا میزد. جلوتر رفتم به جای مناسبتر، یعنی انتهای مینیسیتی. دختر را زیر پل بردم و کشتم. بعد جنازهاش را اطراف ولنجک-اوین انداختم و آتش زدم.»
خفاش شب در دادگاه
خفاش شب در این گفتگو گفت که وسایل مقتولان را در بازار میفروخته. او اعتراف کرد که چهارسال پیش هم به جرم آدمربایی و آزار دختران محکوم شده است. او در پاسخ به علت آدمکشیهایش گفت: دلیل بخصوصی نمیتوانم تعریف بکنم… یک هفته اعصابم خراب بود. دست خودم نبود. تشنج به من دست میداد. همهاش توی فکر بودم.»
دادگاه رسیدگی به جرایم غلامرضا خوشروی، خیلی زود برگزار شد. این دادگاه که جز در دادرسی جرایم منافی عفت عمومی علنی برگزار شد، به یکی از جنجالیترین و تأثربارترین دادگاههای ایران بدل شد. خانوادههای مقتولان در دادگاه حضور داشتند و جمعیت بسیاری هم پشت درهای دادگاه حضور مییافتند. غلامرضا خوشروی در ۲۲ مرداد ۱۳۷۶ بلافاصله پس از تحمل ۲۱۴ ضربه شلاق، اعدام شد. هنگام زدن ضربههای شلاق به دست اولیای دم، یکی از زنان حاضر در جمع فریاد میزد که «وقتی داشتی با چاقو تن دخترم را تکهتکه میکردی به فکر این روزها هم بودی؟»
کوچک کردنتمساح خلیج فارس مأموران مبارزه با موادمخدر به اطلاعاتی دست یافتند که نشان میداد همچنان محمولههای قابل توجه موادمخدر وارد کشور میشود. اما معلوم نبود این محمولهها از چه راهی و توسط چه باندهایی وارد کشور میشود. این معما تا مدتها ذهن مأموران را درگیر کرده بود تا اینکه سرانجام معلوم شد در پشتپردهادامه مطلب ...
تمساح خلیج فارس
مأموران مبارزه با موادمخدر به اطلاعاتی دست یافتند که نشان میداد همچنان محمولههای قابل توجه موادمخدر وارد کشور میشود. اما معلوم نبود این محمولهها از چه راهی و توسط چه باندهایی وارد کشور میشود.
این معما تا مدتها ذهن مأموران را درگیر کرده بود تا اینکه سرانجام معلوم شد در پشتپرده بخش عظیمی از موادمخدری که وارد کشورمان میشود پسر جوانی قرار دارد که به تمساح خلیجفارس معروف است. شواهد بهدست آمده حاکی از آن بود که این جوان که اهل جنوب کشور است، عیسی نام دارد و متولد سال۱۳۶۲ است. او که فقط ۵کلاس درس خوانده و سرباز فراری بود از مدتی قبل وارد کار قاچاق موادمخدر شده و در ۳کشور ایران، پاکستان و افغانستان به شکل گستردهای در زمینه قاچاق موادمخدر فعالیت میکرد و صدها نفر برای او کار میکردند.
شواهد بهدست آمده نشان میداد بعد از مسدودشدن مرزهای شرقی، تمساح خلیجفارس راهی دور، اما مطمئنتر را برای ترانزیت موادمخدر انتخاب کرده است. او محمولههای بزرگ موادمخدر را اینبار نه از مرزهای شرقی بلکه با استفاده از قایقهای تندرو و لنج از مرزهای آبی جنوبی وارد کشور میکرد. او برای این کار شبکه گستردهای از قاچاقچیان مخوف را بهکار گرفته بود که هرکدام در ایران و کشورهای مختلف وظیفه مشخصی داشتند.
گروهی در افغانستان محموله را تحویل میگرفتند و به پاکستان منتقل میکردند. در آنجا گروه دیگری بودند که محموله را به مرزهای آبی این کشور میبردند و در نهایت به لنج و قایقهایی که از قبل برای انتقال محموله از دریا درنظر گرفته شده بود منتقل میکردند. از اینجا به بعد قاچاقچیان ایرانی وارد عمل میشدند و پس از تحویل گرفتن محمولهها در استان هرمزگان و سیستان و بلوچستان از طریق شبکهای که داشتند موادمخدر را به استان فارس و تهران منتقل و توزیع میکردند. از این گذشته بخشی از محموله موادمخدر هم به استان آذربایجان غربی منتقل و از آنجا به اروپا قاچاق میشد.
درآمد ۲هزار میلیاردی
عیسی که در زمان دستگیری ۵/۲میلیارد تومان پول نقد از مخفیگاهش کشف شد اعتراف کرد که در مدت ۲سال با تغییر مسیر ترانزیت موادمخدر از مرزهای زمینی به مرزهای آبی توانسته بیش از ۴۰۰تن موادمخدر وارد کشور کند. او همچنین برای انتقال پول از حساب بانکی افراد فوتشده یا افرادی سالمند استفاده میکرد که کشف و بررسی این حسابها نشان میداد که او در ۲سال بالغ بر ۲هزار میلیارد تومان گردش مالی داشته است،
اما این، همه دارایی تمساح خلیجفارس نبود، چرا که در ادامه معلوم شد او در پوشش بنگاهدار معاملات ملکی، پولهای بهدستآمده از راه قاچاق موادمخدر را در شهرهای مختلف کشور به ملک تبدیل کرده که در زمان دستگیریاش ارزش این املاک بالغ بر ۵۰۰میلیارد تومان بود. ازجمله داراییهای آنها تعداد زیادی املاک زراعی، بیش از ۶۰منزل مسکونی، چندین فروند شناور صیادی مثل لنج و قایق، ۱۶دستگاه انواع خودرو، ۶قبضه اسلحه شکاری و بالغ بر ۵/۲میلیارد تومان پول نقد است. با وجود همه این داراییها تمساح خلیجفارس مدتی قبل به اعدام محکوم شد و حالا در زندان در انتظار اجرای حکم است.
کوچک کردن«محمد بسیجه» معروف به «بیجه» متهم اصلی جنایات پاکدشت بود. او به تجاوز و قتل بیش از ۱۷ کودک و ۳ بزرگسال اعتراف کرد. ماجرای قتل کودکان در اطراف تهران، به عنوان بزرگترین پرونده جنایی هفتاد و یک سال اخیر در ایران شناخته شد. مختصری درباره مجرم بیجه: هوش زیاد و اخلاقیات خاص او باعث شد علل و انگیزه اصلی اادامه مطلب ...
«محمد بسیجه» معروف به «بیجه» متهم اصلی جنایات پاکدشت بود. او به تجاوز و قتل بیش از ۱۷ کودک و ۳ بزرگسال اعتراف کرد. ماجرای قتل کودکان در اطراف تهران، به عنوان بزرگترین پرونده جنایی هفتاد و یک سال اخیر در ایران شناخته شد.
مختصری درباره مجرم بیجه:
هوش زیاد و اخلاقیات خاص او باعث شد علل و انگیزه اصلی او برای ارتکاب این قتلها مورد بررسی قرار گیرد. این بررسی موجب شد زوایای تاریک زندگی فردی روشن شود که میتوانست با تولد در خانوادهای دیگر، شخصیت متفاوتی باشد.
محمد در سال ۱۳۶۱ در تربتحیدریه متولد شد. او در خانوادهای پرجمعیت با ۶ خواهر و ۶ برادر ناتنی زندگی میکرد. بیجه در ۴ سالگی مادرش را بهخاطر بیماری سرطان از دست داد. همیشه با پدرش درگیر بود و خودش میگفت: «یادم میآید یک بار با زنجیر پاهایم را بست و با چوب آن قدر کتکم زد تا از هوش رفتم. یک بار دیگر هم کم مانده بود با میلهای که پدرم در دست داشت کشته شوم. از همان کودکی دلم میخواست بمیرم تا حدی که بعد از یکی از دعواهای سخت با پدرم، با آجر محکم به سرم کوبیدم تا بمیرم اما موفق نشدم.»
پس از رسیدن به سن ۱۱ سالگی به همراه خانواده راهی تهران شد و پس از سکونت در خاتون آباد به عنوان کارگر ساده آجرپزی مشغول به کار شد و از همان سال پدرش مانع ادامه تحصیل او شد. او تعریف میکرد که به دلیل نداشتن پول تکههای روزنامه باطله را از زبالهها جمع میکرد و در فرصت مناسب میخواند و از همین طریق بود که با دنیایی خارج از دنیایی که در آن زندگی میکرد آشنا شد.
جرقه اصلی ارتکاب این جرایم زمانی در بیجه ایجاد شد که او در سن ۱۱ سالگی مورد تجاوز یکی از آشنایان قرار گرفت و این اتفاق چندمرتبه دیگر نیز تکرار شد. او در اینباره میگفت: «وقتی آن شخص در کودکی به من تجاوز کرد، کتک سختی هم به من زد. همانموقع آنقدر از خودم بدم آمد که آرزو میکردم ای کاش مرا میکشت. یک بار هم در همان سالها به فکر خودکشی افتادم. این خاطره تأثیر خیلی بدی در روحیهام گذاشت.»
در ابتدا او برای مهار روحیه، به کشتن حیوانات پرداخت و ادعا میکرد حیوانات مریض را میکشت و آتش میزد چون دلش برای آنها میسوخت و نمیخواست آنها زجر بکشند. بعدها علت کشتن بچهها را نیز دلسوزی اعلام کرد و گفت: «چون من در بچگی حسرت کشیدم وقتی بچههای بدبخت پاکدشت را میدیدم آنها را میکشتم تا از زندگی آینده و سختیها نجاتشان دهم.»
به گفته خودش روز عاشورای سال ۸۱ اولین قربانیاش را که پسری ۸ ساله بود، پس از تجاوز با ضربات سنگ به قتل رساند و چند روز بعد زمانی که مأموران جسد را پیدا کردند با بیتفاوتی در صحنه حاضر شد و در مجلس ختم او نیز شرکت کرد. پس از کشتن چهارمین قربانی و انداختن جسد او در کوره آجرپزی آرامش بیشتری در اثر پیدا نشدن جسد در بیجه پیدا شد.
او دفتری درست کرد تا اسامی و مشخصات قربانیانش را در آن یادداشت کند. به گفته خود او وقتی فاصله میان قتلها زیاد میشد آرامش خود را از دست میداد به همین خاطر با کشتن اشخاص دیگر آرامش را به زندگی برمیگرداند. محمد بیجه روز دادگاه به عنوان آخرین دفاع از خود گفته بود: «من از بچگی تحت ظلم بودم و وقتی زندگیام را با دیگران مقایسه میکردم، ناچار دست به چنین اعمالی زدم».
نحوه کشف جرم:
قتلهای محمد بسیجه از ۱۰ شهریور ماه سال ۸۳ با گزارش ناپدید شدن ۳ دانش آموز به اداره آگاهی آغاز شد. این اولین اقدام رسمی برای گزارش مفقود شدن بچهها در پاکدشت بود. یک سال پیش از این گزارش نیز چند کودک گم شدند و جسد متلاشی شده برخی از آنها در پاکدشت پیدا شده بود. پلیس برای پیدا کردن سرنخ حدود ۸۰ مظنون را دستگیر کرد اما موفق نشد.
دو روز بعد با اطلاعاتی که پسربچهای از سه دوست گمشده خود داد، پلیس توانست دو تبعه افغانستان و یک ایرانی به نام «علی غلامپور» معروف به علی باغی را دستگیر کند. علی باغی در بازجویی ربودن سه پسر بچه را پذیرفت و گفت: «به همراه دو مرد افغانى بازداشت شده و با رفیقم بچهها را دزدیدیم و اکنون در جایى نگهدارى مىشوند.» اما او مشخصات همدست خود را به پلیس نداد. سپس مأموران به مرد جوانی به نام محمد که در حوالی کانال آب در حال دید زدن با دوربین شکاری بود، مظنون شدند و پس از تعقیب او تا کوره آجرپزی، او را در تاریخ ۱۵ شهریور دستگیر کردند. محمد نیز با ادعای اینکه یک کارگر ساده آجرپزی است هر گونه ارتباط و آشنایی قبلی با علی باغی را رد کرد و منکر شد. لازم به ذکر است او جزو یکی از ۸۰ مظنون دستگیر شده در جریان تحقیقات اولیه پلیس بود که به خاطر نبود مدارک کافی آزاد شده بود. او در روند تحقیقات اولیه هیچ اطلاعاتی از محل مخفی شدن بچهها نداد تا اینکه در نهایت پس از ۲۰۰ ساعت بازجویی به یک فقره قتل اعتراف کرد. بر اساس اعترافات او جسد قربانی پس از آزار و اذیت و به قتل رسیدن در باغ اناری رها شده بود. این جسد کمی بعد از قتل از سوی اهالی پیدا شده و به خاک سپرده شده بود اما هنوز اثری از سایر قربانیان نبود. محمد در همان اعترافات عنوان کرده بود: «یک ماه قبل وقتى در حوالى موتور آب مىرفتم پسربچهاى را دیدم. هوا تاریک شده بود، او را با زور به باغ انارى کشاندم و با وارد آوردن ضربات سنگ به قتل رسانده و پا به فرار گذاشتم. نمىدانم زنده مانده یا فوت کرده است چون بعداً که برگشتم تا جسد را به کوره انتقال دهم نبود». سرانجام با پایان بازجوییها مشخص شد که محمد بیجه ۲۲ پسربچه را ربوده و مورد تجاوز قرار داده و پس از تجاوز، به قتل آنان اقدام کرده است که از این میان، ۵ کودک جان سالم به در برده و بقیه جان باختهاند. بنابراین راز ۱۷ فقره قتل فاش شد. بیجه و باغی که کارگر کورههای آجرپزی در جنوب تهران بودند از قتل دو کارگر این کورهپزخانهها و زنی معتاد نیز پرده برداشتند. بررسیها نشان داد که بیجه در اوایل وقوع قتلها دستگیر شده اما بنا به دلایلی که هرگز مشخص نیست آزاد شد و توانست با فراغ بال دیگر قتلهای خود را انجام دهد. محمد بیجه و علی باغی در اعترافاتشان عنوان کردند که نخستین قربانی را در اسفندماه سال ۸۱ به قتل رساندند.
محاکمه بیجه:
از آنجا که جلسات این محاکمه به صورت غیرعلنی برگزار شد، اطلاعات دقیقی از جزئیات جلسه دادگاه وجود ندارد. علت غیرعلنی بودن جلسات اینگونه اعلام شد که اسامی قربانیان فاش نشود؛ درحالیکه این اطلاعات در اختیار همگان قرار گرفت اما از متن صریح رای صادره و جلسات و حواشی آن اطلاعاتی در دست نیست.
قاضی یاورزاده، رییس شعبه ۷۴ دادگاه کیفری که به همراه ۴ مستشار محاکمه عاملان جنایت پاک دشت را به عهده داشت در ابتدای جلسه دادگاه گفت: «این بینظیرترین جنایتی بود که رخ داد از این جهت که قربانیان کودکان بیگناه بودند و در عرض ۱۹ ماه، ۱۷ کودک ۷ تا ۱۴ ساله مورد اذیت و آزار قرار گرفته و به طرز فجیعی به قتل رسیدند… ۶ جوان کم سن و سال نیز در آستانه مرگ قرار گرفتند و به طرز معجزهآسایی نجات یافتند و دو مرد و یک زن نیز به قتل رسیدند.
۴ نفر از قربانیان با سیانور، ۳ نفر با چاقو، ۷ نفر خفه شده و ۶ نفر با شکستگی جمجمه به قتل رسیدند… متهمان اصلی دو جوان ۲۲ و ۳۱ ساله هستند، هر دو در رویای کار و ازدواج و زندگی ناکام ماندند، یکی جوان پرشور، دومی معتاد و زخمی. همه فضیلتها و باورهای خوب و دینی به یک باره در مورد این دو متهم فرو ریخته است. جنایات محمد بیجه و علی از اواخر سال ۸۱ آغاز و نیمه اول سال جاری با دستگیری آنان خاتمه یافته است.»۱
بنابر گزارش رسانهها، طی محاکمه هنگامی که محمد بیجه بهعنوان متهم ردیف اول پرونده در حال تشریح نحوه ارتکاب جنایتهایش بود، خانوادههای قربانیان تاب شنیدن حرفهایش را نیاوردند و به وی هجوم بردند که در نتیجه دادگاه مدتی متوقف شد.
اتهامات مندرج در کیفرخواست محمد بیجه عبارت بودند از: ۱۴ فقره آدمربایی به قصد اعمال منافی عفت و مباشرت در قتل عمدی نسبت به سیدجواد حسنی، محمدرضا بربری، مسعود شیداک، میلاد طهمانی، محمد قدیمی، نعمت الله شمس، یونس ملاکی، باقی نوری، میلاد دامن پور، محمد جعفری، مرد ۴۵ ساله ناشناس، حمید جعفری، احسان زارع و احمدرضا خدری، مشارکت در ۱۴ فقره آدم ربایی و قتل عمد نسبت به سجاد ستوده، وحید امینی، عیوض اسکندری و کیوان خسروی، سرقت دو میلیون ریال وجه نقد از «محمدرضا بربری»، مباشرت در هفت فقره آدم ربایی و ایراد ضرب و جرح عمد و شروع به قتل نسبت به محسن خسروآبادی، نعمت جعفری، محمد غلامیان، علی نظری، کنیز و دو مرد ناشناس و پنج فقره آتش زدن جنازه های محمد جعفری، حمید جعفری، نعمت الله شمس، یونس ملاکی و وحید امنی و مشارکت در یک فقره آدم ربایی نسبت به ضیا خاوری.
بیجه پس از محاکمه غیرعلنی در شعبه ۷۴ کیفری استان تهران به ریاست قاضی دادرس منصور یاورزاده یگانه و ۴ مستشار دیگرش در تاریخ ۲۷ آبان سال ۱۳۸۳ با رأی اکثریت قضات آن شعبه، از اتهام سرقت تبرئه و در قتل عمدى ۲۰ کودک، زن و مرد مجرم شناخته شد و بهخاطر ۲۰ قتل (ماده ۲۰۵ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۷۰) به ۱۶ بار قصاص و پرداخت ۴ دیه، به خاطر ۲ بار ارتکاب فعل حرام لواط (ماده ۱۱۲ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۷۰) به یک بار اعدام در ملأ عام، از جهت ۱۴ بار تفخیذ (ماده ۱۲۱ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۷۰) به تحمل ۱۰۰ ضربه شلاق، به اتهام آدم ربایى (ماده ۶۲۱ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۷۵ بخش تعزیرات) به تحمل ۱۵ سال حبس، از جهت ۷ فقره شروع به قتل عمد (ماده ۶۱۳ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۷۵ بخش تعزیرات) به تحمل سه سال حبس، به اتهام ایراد ضرب و جرح عمدى به پرداخت دیه و به خاطر جنایت بر میت (ماده ۴۹۵ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۷۰) به ۵ فقره ارش محکوم شد. همچنین ضمن این دادنامه به دولت پیشنهاد و توصیه شده که دیه را در حق اولیای دم پرداخت کند.
اما متهم ردیف دوم پرونده، علی غلامپور معروف به باغى از اتهام مشارکت در قتلها تبرئه شد و در مورد آدمربایی به ۱۵ سال حبس و به جرم دو فقره تفخیذ به ۱۰۰ تازیانه به عنوان حد محکوم شد. تبرئه وی از اتهام مشارکت در قتل، مورد انتقاداتی واقع شد.
شایان ذکر است که همزمان، پروندهای دیگر به اتهام «افسادفیالارض» برای متهمان تشکیل شد و با رأی قاضی جعفرزاده، دادرس دادگاه انقلاب، هر دو نفر به اعدام محکوم شدند. این حکم از سوی وکلای بیجه و علی باغی مورد اعتراض قرار گرفت و پرونده به دیوانعالی کشور فرستاده شد که نهایتاً قضات این دیوان اعمال دو متهم را برای مفسد فیالارض بودن کافی ندانستند و حکم صادره نقض شد.
وکیل تسخیری بیجه در این پرونده «دبیر دریابیگی» بود که در گزارشها و اخبار، چندان نامی از او به چشم نمیخورد.
در نهایت حکم بیجه در روز ۲۶ اسفندماه ۱۳۸۳ اجرا شد؛ حکمی که به گفته خودش بهترین خبر زندگیاش بود. بیجه پس از تحمل ۱۰۰ ضربه شلاق، به دار آویخته شد. هنگام شلاق خوردن دو بار به زانو افتاد، اما خاموش و آرام باقی ماند. هیچ یک از اعضای خانوادهاش برای بردن جنازه او نیامدند و به همین خاطر جنازه او در خفا در مکانی نامعلوم دفن شد.
واکنش افکار عمومی:
انتشار اخبار این پرونده، بهت و خشم گستردهای در جامعه ایجاد کرد. آنچه باعث خشم افکار عمومی شد، انتقاداتی بود که نسبت به عملکرد نیروی انتظامی و قوه قضاییه در رسیدگی به این پرونده مطرح شد. متهمان بیش از یک سال به ارتکاب جرم مشغول بوده بدون اینکه مورد شناسایی قرار بگیرند و همچنین یکی از متهمان (علی باغی) پس از اینکه برای بار اول بازداشت شد، به دستور قاضی پرونده با قرار وثیقه یکصد میلیون تومانی آزاد شد و به ارتکاب جرم ادامه داد. حتی مشخص نشد که کارگر کورهپزی چطور چنین وثیقهای را در آن زمان (حدود ۱۵ سال قبل) فراهم نمود.
اولیای دم تمامی کودکان بیان میداشتند که علیرغم اعلام مفقود شدن اطفالشان، از ناحیه نیروی انتظامی شاهد پیگیری جدی نبودهاند.
در گزارش علیاصغر احمدی، معاون امنیتیانتظامی وزارت کشور که به حکم وزیر کشور مسئول بررسی پرونده قتل ۲۲ کودک در حومه جنوب شرقی تهران شده بود، آمده است که اگر تحقیقات و بررسی کارشناسی صورت میگرفته، میتوانسته مانع از ادامه جنایت شود.
وی همچنین گروهی را که اداره آگاهی تهران برای کشف عاملان جنایات به محل اعزام کرده بوده است را به «کوتاهی» و “هدایت کردن پرونده به مسیری دیگر” متهم کرده و در گزارش خود نوشته است که پدر یکی از کودکان ناپدید شده اواخر بهمن ۸۲ پس از آنکه تلاشهایش به نتیجه نمیرسد همراه با خانواده چند تن دیگر از خانوادههای قربانیان طوماری خطاب به امام جمعه پاکدشت تهیه می کند که باعث میشود فرماندار پاکدشت از طریق مسئول اداره اطلاعات پاکدشت از ماجرا اطلاع حاصل کند و با ملاقات با خانوادههای قربانیان به طرح موضوع در شورای تأمین بپردازد و با افزایش حساسیت نسبت به ماجرا روند شناسایی عاملان جنایات را آغاز کند.
قاضی یاورزاده نیز در جلسه رسیدگی اظهار کرده بود: «عملکرد متهمان به نحوی بود که متأسفانه هیچکدام از مأموران کاشف جرم و مأمورینی که وظیفهشان بررسی دقیق این پروندهها بود نه تنها به نتیجه نرسیدند بلکه در روز روشن کسی فریادهای آنان را نشنیده است… آنها حتی یکبار به کوره عاج سرنزدهاند. درگزارش هیأت ویژه قوه قضاییه جزئیات کوتاهیها روشن شده است و هم اکنون نزد مسؤولان عالیرتبه (مجریه، قضاییه) است. ای کاش مأموران کاشف با کمی دقت و مراقبت توانسته بودند این واقعه و جنایت را درهمان روزهای نخست خنثی کنند…»
محمد بیجه قبل از آخرین بازداشت به اصرار چند خانواده که او را به عنوان عامل فقدان فرزندانشان میدانستند، به مدت ۳ ماه بازداشت شد ولی در تمام دوران حبس، مأموران انتظامی موفق به اعتراف گرفتن از وی نشدند.
نیروی انتظامی ۱۶ تن از مأموران و افسران خود را در رسیدگی به این پرونده مقصر دانست. قوه قضاییه نیز اعلام کرد که دادستان پاکدشت و همچنین دو بازپرس و یک دادیار دادسرای این شهرستان در رسیدگی به پرونده کوتاهی کرده بودند.
رییس وقت دادگستری پاکدشت در پی این فاجعه استعفا داد و با تصمیم کمیسیون نقل و انتقال قضات با تنزل سمت قضایی مواجه شد.
در جریان رسیدگی به این پرونده شایعات بسیاری مطرح شد که یکی از آنها اتهام فروش اعضای بدن مقتولان بود که طبق نظریه پزشکی قانونی، مسئولان رسیدگی به پرونده این شایعه را به طور جدی تکذیب کردند.
کوچک کردن